ARTEMIS QUEEN

من ایرانیم!از نوادگان کورش بزرگ!

ARTEMIS QUEEN

من ایرانیم!از نوادگان کورش بزرگ!

اعتماد


به نام حق
 
ای دل تو به ادراک معما نرسی
در نکته زیرکان دانا نرسی                                             
اینجا به مِی و جام بهشتی میساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی                            
خیام                 
اعتماد
سعی کن دوباره بتونی عاشق دونه های بلورین تگرگ بشی و از زیبایی بارون لذت ببری و بتونی بوی گلهای بهاری که تو فضای این شبهای مرطوب دو چندان شده رو استشمام کنی.
سعی کن دوباره از تگرگهایی که آروم آروم رو سرت میخورن لذت ببری و اونها رو با سنگسار کردن حلاجها و سرهایی که بیگناه بر دار شد و زبانهایی که از حلق بیرون کشیده شد مقایسه نکنی.
الآن عصر خشونت و عقاید خشک خداشناسان از خدا بی خبر نیست.
الآن دوران بر دار شدن حلاج و مظلومیت حسین و عذاداری به خاطر جانباختگی زرتشت و محمد و مسیح در راه هدفشون گذشته. ما میتونیم به خاطر از دست دادن مظلومها اندوهگین نباشیم و تاریخ رو تکرار نکنیم و خوبیهای موجود رو ببینیم و اونها رو یزیدوار نابود نکنیم.
الآن دوران مهر و دوستی و اندیشه ها و گفتارها و کردارهای نیکی هست که از این بزرگواران بر جا مونده... همون چیزهایی که سالهاست که در بایگانی قلب و روح ایرانیان پنهان شده.
ما میتونیم به جای آبیاری علفهای هرز کینه و نفرت گلهای عشق و مهر و دوستی رو پرورش بدیم به خودمون و دوستانمون مهربانی رو بیاموزیم.
همه خوبیم.... اگر بخواهیم خوبی همدیگه رو ببینیم و شکوفا کنیم. ولی اگر با عینک نفرت به دیگران نگاه کنیم همه تنفر انگیز تر از آنچه هستند خواهند شد.
اعتماد سر چشمه مهربانی است .
به یاد میارم که آقای دکتر آزمندیان میگفتند:
اگر ما نتونیم این دنیا رو برای خودمون به بهشت تبدیل کنیم لیاقت زندگی در بهشت واپسین رو هم نخواهیم داشت.
 
 
دروغ
روزی دروغ به حقیقت گفت : مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود

عشق
هر زمان که عشق به شما اشارتی کرد در پی او بشتابید هر چند راه او سخت و نا هموار باشد هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید هر چند تیغ های پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند و هر زمان عشق با شما سخن گوید او را باور کنید هر چند دعوت او رویاهای شما را چون بلاد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد به صلیب نیز می کشد و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس خواهد کرد عشق با شما چنی رفتارها می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از ان شوید آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید آرزو کنید که زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد "
پیامبر- خلیل جبران
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد